روستا و مناطق روستایی همواره با دید طبیعت بکر و دست نخورده شناخته می شود اما مدتی است که دیگر روستا را با این نام نمی شناسند روستای که فقط اسمش روستا مانده و هیچ نام و نشانی از طبیعت سرسبز نمی توان مشاهده کرد

هر چه روستا سرسبز تر و بکرتر باشد درد سرهایش بیشتر است کافی است نگاهی به روستاهای به اصلاح هدف گردشگری بیاندازیم تا ببینیم چه به روز این روستاها امده است، زیارتی که قبل زیارت را ببینید چه به روزگارش امده است، انگار واژه هدف گردشگری اسم رمزی شده برای تخریب روستا!!

ما از واژه گردشگر چه برداشتی کرده ایم؟ آیا گردشگر همان مسافر است یا مسافر همان گردشگر؟ آیا ما میخواهیم با گردشگری به توسعه روستاها کمک کنیم یا قرار است با گردشگری تیشه به ریشه روستا و روستایی بزنیم؟

ما هنوز نتوانسته ایم به این سوال پاسخ دهیم که ایا واقعا ما به دنبال توسعه پایدار روستایی هستیم یا هنوز هم به دنبال شعار زدگی خواهیم بود

اصولا گردشگری که به جامعه روستایی، سودی نرساند چه فایده ای دارد برفرض روستای هدف گردشگری شد، وقتی مالک هتل و رستوران دار از بطن روستا نباشد چه سودی برای روستا خواهد داشت بجز آلودگی و انباشت زباله

ما در آمارهایمان همواره اعلام می کنیم این مقدار مسافر وارد استان و شهرستان شدند ، آیا این آمار توانسته اند به سودآوری جوامع روستایی کمک کنند یا خیر

اساسا چه بر سر واژه گردشگری آورده ایم که روستا و روستایی از گردشگر بیزار شده است، روستایی وقتی می بیند حضور گردشگر یعنی ویلا سازی، حضور گردشگر یعنی انباشت زباله، تخریب و آتش سوزی جنگل ها، ایا این روستایی دلخوشی از گردشگری خواهد داشت؟باید قبول کنیم که برای عامه روستایی گردشگری همه چیز داشته الا سوداوری...

روستای کچا روزگاری یک روستای نمونه بود اما الان چه به روزش آمده در نزدیکی اش کوهی به ارتفاع 90 متر شکل گرفته است بوی تعفن و بیماریهای مختلف مردم منطقه را تهدید می کند چرا چون شده محل انباشت زباله ها، بومیان می گویند کاش معروف نبودیم کاش جزیره ای بودیم تک و تنها

اصولا مشکلی که در حوزه گردشگری شاهد آن هستیم نبود یک پایش اساسی در رابطه با توانمندیها و ظرفیت های ان منطقه است. وقتی روستای را هدف اعلام می کنیم به عواقب آن فکر نمی کنیم به عنوان نمونه روستای با ظرفیت دو هزار نفر به یکباره در ایام تعطیلات باید پذیرایی دو تا سه برابر ظرفیت خود از مسافر یا گردشگر باشد، این عامل باعث نارضایتی هم جامعه مردمی و هم گردشگران خواهد شد چون ما به این موارد فکر نکرده ایم و صد البته هنوز نتوانسته ایم عدالت جغرافیای را در روستاها هدف برقرار نمایم. به عنوان نمونه در معرفی روستاهای خودمان هم مشکل داریم ازیک سو روستای با دارا بودن تمامی ظرفیت ها به دلیل نبود یک اگاهی مناسب کمتر از توان خود گردشگر جذب می کند و بر عکس روستای به دلیل برند بودن و کم بودن ظرفیت هایش بیش از حد لازم، گردشگر جذب می کند و چه بسا بجای ارائه یک الگوی در جهت پراکنش فضایی گردشگری، مسابقه جذب گردشگر راه انداختیم و برنده کسی است که گردشگر بیشتری جذب کند اما به این موضوع فکر نمی کنیم که رضایت گردشگر و مردم محلی چه می شود و تمام غم غصه ما شده، آمار پردازی...

در یک تقسیم بندی دو گروه به عنوان جامعه هدف درایام خاص وارد روستاها می شوند یک گردشگر که برای بازدید از روستا و مناطق روستایی می آید که هدفش لذت بردن است و گروه دیگر مالکین غایب، روستائیانی که محل سکونت اصلی شان شهر می باشد، گروه اول جذب اقامتگاهها می شوند که در اختیار هتل داران عمدتا شهری است و دسته دوم هم در خانه خود یا اقوام سکونت می کنند و این یعنی برای روستایی سودی نداشته

در یک جمع بندی باید گفت گردشگر خوب است زمانی که اولا ما ابتدا زیر ساخت هایمان را آماده کنیم و بعد به فکر جذب گردشگر باشیم، در وهله دوم باید به فکر عامه مردم باشیم و حداقل نیمی از جامعه روستایی از ورود گردشگران بتوانند به سوداوری دسترسی پیدا کنند و در وهله سوم به فکر امایش گردشگری باشیم و بدانیم یک منطقه چه ظرفیت چه تعداد گردشگر را خواهد داشت و بیشتر سرمایه گذاری را در مناطقی بگذاریم که ظرفیت های بالقوه ای دارند که ناشناخته است و این همتی می طلبد که از جامعه دانشگاهی و افراد با تجربه به نحو احسن استفاده نمایم.

و صد البته باید یک الگوی مشخص در شناسایی روستاهای هدف گردشگری و اقامتگاههای بوم گردی داشته باشیم بسیار باعث  مباهات است که در یک برهه دو ساله تعداد روستاهای هدف دو برابر می شود و از سوی اقامتگاهها به یکباره رشد صعودی می کند که بماند اقامتگاه بومگردی فرق دارد با خانه مسافر و چه بسا چطور می شود یک ساله در منطقه ای شاهد رشد این اقامتگاهها هستیم یا نمی دانیم اقامتگاه چیست یا می دانیم و می خواهیم ندانیم ....