روستا، یعنی طراوت و یک رنگی، روستا یعنی فرهنگ یاری گری، این واژه ها در سالیان گذشته دور از ذهن نبود و واقعیت داشت اما در حال حاضر روستاها هم با معضلاتی همچون آلودگی، فرد گرایی مواجه شده اند فرهنگ تجمل گرایی و اسراف گرایی به روستاهایمان هم نفوذ پیدا کرده است در واقع ما میخواستیم فرهنگ غنی روستانشینی و یاری گری را به شهرها منتقل کنیم اما بر عکس شد روستاهایمان را شهرگرا کردیم و از واژه توسعه شهرگرایی را یاد گرفته ایم و اکنون روستاها، شهرهای کوچکی است با همان مشکلات شهری، تضاد طبقاتی، فرد گرا بودن، اسراف گرایی، آلودگی های زیست محیطی، فقز و آسیب های اجتماعی و فرهنگی مختلف
بر اساس سرشماری منتشر شده توسط مرکز آمار ایران، در جمعیت روستایی کشورمان به 26درصد معادل 22 میلیون رسیده است، تعداد روستاهای دارای سکنه ما از 64 هزار روستا در سال 1358 به 32 هزار روستا در سال 1397 رسیده است روند تخلیه روستاها بالاخص در مناطق جنوب،جنوب غربی و مناطق شرقی کشور سیر صعودی به خود گرفته است روند مهاجرت روستائیان به شهرها در حال افزایش است و صد البته حاشیه نشینی در مناطق حاشیه ای شهرها رو به افزایش است.
از سوی دیگر شهرها هم دیگر توان پذیرایی روستائیان را ندارند و چه بسا جمله ای معروف که می گوید "تو کجا آمده ای که خود نالانم ز این جا" مصداق حال روز فعلی شهرها و روستاهای مرکزی ما شده است حال سوال این است چه شده است که روستاهایمان اینگونه شده است؟ چرا برنامه های توسعه ای ما نتوانسته است روستاها را آبادتر کند؟
بگذارید خط مشی مان را مشخص کنیم ما منکر زحمات مسئولان و سیاست گذاران در این چهار دهه پس از انقلاب نیستیم و نمی خواهیم رویکرد آماری داشته باشیم بله قبول داریم
- قبول داربم 85 درصد روستاها خانه بهداشت دارد
- قبول داریم 99 درصد روستاهایمان به برق دسترسی دارند
- و صد البته قبول داریم وضعیت راه، خدمات، باسوادی و... رشد داشته است
همه موارد بالا قبول است و اصلا نمی خواهیم زحمات را نفی نمائیم اما منصف باشیم پس چرا روستائیان راضی نیستند چرا روستاها تخلیه می شوند چرا وضعیت معیشتی مناسب نیست چرا حاشیه نشینی و فقر هنوز در روستاها بیداد می کند ما به دنبال این سوالات هستیم در یک نگاه کلی میخواهیم به این مسائل بپردازیم
ما می دانیم
یکی از مهم ترین مشکل سیاست گذاری در مناطق روستایی سیاست های تکبرگرایانه مسئولان است انگار روستائیان از دوران جاهلیت آمده اند و ما قرار است منجی عالم باشیم ما میگویم این کار باید انجام شود ما میگویم این سیاست صحیح است ما میگویم باید وام بدهیم ما میگویم روستائیان باید این کار را بگویند متاسفانه واژه ما را درست نفهمیده ایم چندین و چند سال است ما می گویم و روستائیان ساکت هستند اما چرا یکبار نگفته ایم مگر خود روستائیان زبان ندارند چرا در سیاست هایمان زبان روستائیان را بسته ایم و خودمان متکلم الوحده شده ایم چرا نمی خواهیم قبول کنیم ما اشتباه کرده ایم و همین روند را هم میخواهیم ادامه دهیم
مدیران همه فن حریف
یکی دیگر از مشکلات سیاست گذاری در مباحث توسعه ای بالاخص در مناطق روستایی مدیران همه فن حریف است کافی است به برخی انتصابات نگاهی بیندازیم مدیری که رشته اش عمران است مدیری که تخصص اش مدیریت صنعتی بوده و مدیری که رشته اش مکانیک بوده می شود سکان دار سیاست روستایی، خب مگر روستا متخصص ندارد پس حکمت تربیت این همه نیروی دانشگاهی چی است؟ چرا نباید یک متخصص برنامه ریز یا یک توسعه دان سکان دار عالی ترین مقام حوزه توسعه و برنامه ریزی نباشد چرا هنوز که هنوز است سیستم مدیریت چرخشی در ایران حاکم است؟ آیا مدیری که قبلا وزیر علوم بوده است توانای اداره این سمت را دارد ایا یک پزشک، یک متخصص عمران می تواند الفبای توسعه و برنامه ریزی روستایی را پیاده کند متاسفانه نه تنها در مباحث روستایی در اغلب مباحث کلان کشور این افت رشد کرده است و همواره با این جمله که مدیر قرار نیست خود وارد عمل شود و مشاوران و معاونت ها ای کار را خواهند کرد صورت مسئله را پاک کرده ایم
آدرس اشتباهی
یکی دیگر از مشکلات سیاست گذاری در مناطق روستایی آدرس اشتباهی است، درست است که امور زیر بنایی پیش نیاز توسعه در هر جامعه ای محسوب می شود اما رفع نیازهای اساسی مهم ترین مسئله است، ما برای روستا برق، گاز، تلفن و همه خدمات را برده ایم اما ایا اینها برای یک روستای نان و آب خواهد شد؟ چرا خودمان را گول میزنم بگذارید روشنتر بیان کنم، ایا خدمات زیربنایی را می توان صرف هزینه درمان و خرد و خوراک کرد ایا خدمات زیر بنایی می تواند نیازهای مادی فرد و خانواده را رفع نماید آدم گرسنه و فقیر اینترنت پرسرعت می خواهد چکار؟ (البته منظور این نیست که این موارد لازم نیست چرا دقیقا هم لازم است) اما کشاورزی که ببیند هزینه مزرعه از درآمدش بیشتر است، جوانی که ببیند روستا بودنش سودی ندارد چرا باید قبول کند که در روستا بماند واقع بین باشیم اگر شرایط اولیه فراهم باشد هیچ کس نمی خواهد دیار خود را ول کند و به شهر غربت سفر کند اما وقتی فکری برای آب کشاورز، فکری برای دام دار، فکری برای تولید کننده روستایی و پشتوانه ای را برای جوانان فراهم نکرده ایم مشخص است او خواهد رفت
دعوا برای هیچ
یکی دیگر از مشکلات مهم در بیشتر مباحث سیاست گذاری، اختلافات عقیده ای مسئولان در این چند دهه هست کافی است نگاهی گذارا داشته باشیم سیاست های دولت های مختلف همواره نفی کننده سیاست های دولت قبلی بوده است و این آزمون و خطاها به ضرر جامعه هدف تمام شده است، دولت فعلی برنامه های دولت گذشته و دولت گذشته برنامه های دولت گذشته تر را قبول ندارد و این دور باطل باعث بر زمین ماندن برنامه های کلان شده است و دود این سیاست ها مسلما به چشم جامعه روستایی خواهد رفت
جمع بندی
در نهایت باید اذعان نمود روستا مظلوم مانده است و هر چهار سال و یا مهرماه که روزی برای خود دارد عزیز می شود و فراموش میشود تا سال دیگر اما باید بدانیم خالی شدن روستاها، یک کابوس نخواهد بود بلکه یک عذاب مستمر خواهد بود و برای جلوگیری از این عذاب اقدامات زیر مدنظر سیاست گذاران باید قرار بگیرد
1- تشکیل یک نهاد سازمانی به عنوان متولی اصلی امور مناطق روستایی
2- لزوم همگونی سازمان های موازی کار در حوزه خدمت رسانی به مناطق روستایی
3- استفاده از مدیران متخصص و با تجربه (علمی) در حوزه سیاست گذاری و مدیریت کلان
4- استفاده از دانش علمی متخصصان و فارغ التحصیلان مرتبط با توسعه و برنامه ریزی روستایی
5- تشکیل انجمن یا یک نهاد قانونی برای روستائیان جهت منعکس نمودن صدای واحد روستائیان و استفاده از نظرات آنها در برنامه ها و سیاست گذاری ها
6- آسیب شناسی منصافه علل ناموفق بودن برنامه های توسعه ای در ایران (با تکیه بر مناطق روستایی)
7- پاسخگو بودن مدیران مرتبط به جامعه هدف روستا و جامعه علمی مرتبط با توسعه و برنامه ریزی روستایی
8- ضرورت بهره مندی از تجارب موفق کشورهای مختلف و پیاده سازی آنها با شرایط کشور